در این نمایش نیهیلیستی درباره وحشت جنگ، کسی نیست که ریشهاش را بگیرد، چرا که قهرمانان «به سوی نابودی میروند».
سر کریستن کول در فینال House of the Dragon می گوید: «شاید همه انسان ها فاسد باشند. “و غرور واقعی مهی است که در صبح آب می شود.” همانطور که شوالیه بیاهمیت همکارش پیشنهاد کرد، این یک «فلسفه تلخ» است، اما برای فصلی از تلویزیون که عمدتاً به نشان دادن هزینههای انسانی جنگ مربوط میشود، مناسب تلقی میشود.
در حالی که کمپین بازاریابی برای سری دوم بازی تاج و تخت پیش درآمد، طرفداران را تشویق کرد که با تیم سبز یا تیم سیاه، جناح های متخاصم نمایش، طرف شوند، به نظر می رسید خود سریال مصمم به حمایت از هیچ کدام نیست. آخرین اپیزود او فصلی از پیشنهادات را به پایان رساند: سواران حرامزاده امیدوار، اول زاده ها و اصول. نوار رفتار اخلاقی در وستروس پایین است، اما هنوز تعداد کمی از آن عبور می کنند، به همین دلیل است که آنها در نابودی متقابل قفل شده اند.
در سنت غنی بازی تاج و تخت، مردم قرار است وحشتناک باشند، اما اولی هم شخصیت هایی داشت که می توان آنها را “خوب” نامید (داووس سیورث، سامول تارلی، برین از تارت) و هم شخصیت هایی که علیرغم نقص هایشان عشق را برانگیختند. (آریا استارک، تیریون لنیستر، سگ). از زمانی که خانه اژدها رینیس تارگرین (ایو بست) را فرستاد، ملکه ای که هرگز و شاید راحت ترین شخصیت سریال مورد حمایت قرار نگرفت تا از دست یک اژدهای سر بریده بمیرد، واضح است که قهرمانی در اینجا پاداشی نخواهد داشت.
در حالی که ملکه تبعیدی متعصب تیم بلک، رینیرا تارگرین (اما دارسی) از زنی که از سخنان نادرست او منجر به سر بریدن وحشیانه یک کودک شد، ویران شده بود، به زنی که کبابهای اقوام نامشروع خود را در تلاش برای یافتن یک زن جدید ارضا میکرد. اژدها سوار، آلیسنت هایتاور (اولیویا کوک)، ملکه مواجب تیم گرین (اولیویا کوک) توسط گروهی از مردان ناامیدکننده (که متأسفانه چند نفر از آنها را به دنیا آورده است) تقریباً از تمام قدرت خود سلب شده است.
در عوض، فصل دوم با سخنان رینیس محکوم به فنا تعریف شد: “به زودی آنها حتی به یاد نمی آورند که چه چیزی جنگ را آغاز کرد.” پیشبینی درست او از چرخهی خود تداومیافتهی تخریب، هم اشارهای به متن منبع آتش و خون (نوشتهشده بهعنوان مجموعهای از داستانهای علمی گذشتهنگر که همیشه در یک راستا قرار نمیگیرند) بود و هم نشانهای بود که، علیرغم اینکه ظاهراً منعکسکننده آن بود. این سریال در مورد اینکه چه کسی باید (و در واقع چه کسی) بر تخت آهنین بنشیند، در واقع درباره یک فرود طولانی، آهسته و وحشیانه به سمت نیهیلیسم جنگ به خاطر جنگ است. در اوایل، دیدیم که ریورمن ها از دشمنی تارگرین ها صرفاً به عنوان بهانه ای مناسب برای تشدید یک دشمنی باستانی استفاده می کنند، و در پایان، کول را مجبور کردیم تا با آرامش بپذیرد: “ما اکنون به سمت نابودی خود می آییم.”
بخشی از این چشم انداز غم انگیز از این واقعیت ناشی می شود که این سریال پیش درآمدی بر یک کتاب از قبل موجود است. چه بینندگان آتش و خون را خوانده باشند یا نه، رویدادهای بازی تاج و تخت به ما گفته اند که خانه تارگرین در این جنگ تماماً خود و اژدهایانش را نابود کرده است. ما قبلاً می دانیم که هیچ پایان خوشی وجود ندارد ، اما بیشتر و بیشتر به نظر می رسید که خود شخصیت ها موافق بودند. همانطور که او واقعیت های ویرانگر جنگ با اژدهاها را کشف می کند، بین کسانی که عاشق تخریب هستند یا کسانی که آن را می پذیرند، درگیری می شود و رنیرا خود را جایی در این بین می یابد.
بازی تاجوتخت شخصیتهایی داشت که واقعاً برای خودشان ایستادگی میکردند و شخصیتهایی که ادعا میکردند برای منافع بزرگتر میجنگند، اما تهدید بدخواهانه وایت واکرها به دشمنی غیرقابل انکار و دعوتی به سلاح تبدیل شد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. در خانه اژدها ما جنگی داریم که بر اساس یک سوء تفاهم وحشتناک است که ابتدا با شهوت قدرت و سپس با انتقام و انتقام به وجود آمده است و با سلاح های نابود کننده کامل جنگیده است.
استعاره اژدها به عنوان جنگ هسته ای آشکار است. در تئوری، آنها باید به عنوان یک عامل بازدارنده از طریق ترس عمل کنند. در واقعیت، وسوسه مالکیت آنها بسیار زیاد است. رقص اژدها ممکن است نبرد جانوران باشد، اما اینکه اصلاً اتفاق بیفتد به شخص بستگی دارد. و وقتی گره ها باز شد دیگر جاده ای نیست. علیرغم ادعای اموند مبنی بر اینکه جنگ “نه تنها اژدهاها، بلکه اژدهایی که به دنبال ارتشی از انسان ها پرواز می کنند” پیروز خواهد شد، این نمایش تاکنون استدلال کرده است که انسان ها صرفاً علوفه هستند. تمام تاکتیک های هوشمندانه، نیروهای زمینی و قلعه های تسخیر ناپذیر نمی توانند در برابر قدرت اژدها بایستند. ما این را در آخرین فصل بازی تاج و تخت دیدیم، زمانی که دنریس بر پایتخت خود آتش بارید، و در نبرد روک استراحت آشکار شد، که کول را ناامید کرد و به عنوان یک عالم کوچک از درگیری گسترده تر عمل کرد: نبردی که هیچ کدام تیم برای ادعای پیروزی مشکل داشت. هر یک از آنها یک اژدها را از دست دادند، هر یک از آنها افرادی را از دست دادند – بسیاری از آنها توسط حیوان خود له شده یا سوزانده شدند – و هر یک کمی کنترل بیشتری بر دلایل حضورشان در آنجا از دست دادند.
در حالی که شخصیتهای مختلف بیهوده ادعا میکردند که هدفشان صلح است، دیدگاههای پایانی دیمون از وقایع بازی تاج و تخت چیز دیگری را به ما یادآوری کرد. این جنگ ممکن است شبیه جنگ برای پایان دادن به همه جنگ ها باشد، اما چنین چیزی وجود ندارد. برعکس، این فقط یک مبارزه دیگر برای مرگ صدها هزار نفر است.