از آنجایی که اقتباس HBO از رمان های ناپلی النا فرانته این هفته فصل آخر خود را آغاز می کند، چرا سریال مورد تشویق و تماشاگرانی قرار نگرفت که شایسته آن است؟
تعداد کمی از رمانها در سالهای اخیر به اندازه رمانهای النا فرانته نویسنده ایتالیایی، الهامبخش فداکاری بودهاند – بهویژه، کوارتت ناپلی نویسنده، که زندگی دو دوست دوران کودکی را در طول شش دهه و چهار کتاب دنبال میکند و صمیمیت را به حماسه تبدیل میکند.
در ابتدا بین سال های 2011 و 2015، چهار کتاب منتشر شد باعث “تب فرانته” شدبا میلیون ها خواننده در سراسر جهان که شیفته النا (همچنین به عنوان لنا) و دوست “خیره کننده و وحشتناک” او لیلا شده اند. فرانته – که هویت یک راز باقی مانده است – موضوعات دوستی، میل، مادری، زن ستیزی، جاه طلبی، طبقه و خشونت را با جزئیات و در پس زمینه ایتالیا در حال تغییر بررسی می کند. تابستان امسال، اولین کتاب از مجموعه دوست درخشان من به عنوان بهترین کتاب قرن بیست و یکم انتخاب شد. نظرسنجی نیویورک تایمزکه آن را به عنوان “رمان سازش ناپذیر و فراموش نشدنی” توصیف کرد.
در مقایسه، اقتباس تلویزیونی دوست درخشان من کمی مورد توجه قرار نگرفت. این سریال که برای اولین بار در سال 2018 پخش شد و فصل چهارم و آخرین آن این هفته آغاز شد، با وجود محبوبیت بسیار محبوبش، مانند دیگر سریال های HBO (این شبکه با پخش کننده ایتالیایی رای این سریال را تولید می کند) تیتر خبری را به خود جلب نکرده است. منبع مواد، ارزش های تولید سینمایی و دامنه حماسی. او در مراسم اهدای جوایز شرکت نکرد و اغلب در جمعبندی بهترین شبکههای تلویزیونی معتبر غایب است (او نتوانست وارد لیست کانالهای خود بیبیسی فرهنگ شود. نظرسنجی از بزرگترین سریال های تلویزیونی قرن بیست و یکم در سال 2021).
با این حال، با وجود این واقعیت که کسانی که کتاب های فرانته را به شدت دوست دارند، این سریال ارتشی به همان اندازه فداکار از طرفداران را جمع آوری کرده است. چرا این برنامه به عنوان بهترین برنامه تلویزیونی شناخته نمی شود؟ – نویسنده و روزنامه نگار Taffy Brodesser-Akner در X پرسید اخیراً، احساسات بسیاری را که معتقدند از نظر جنایی دست کم گرفته شده است، منعکس می کند. دنیای فرانته را به طرز درخشانی زنده می کند و مانند رمان ها پیچیده، جذاب و جذاب است و یکی از زیباترین سریال های تلویزیون است.
زمانی که برای اولین بار اخباری مبنی بر اقتباس سینمایی از رمانهای ناپلی فرانته منتشر شد، انتظارات بالا بود، اما وحشت نیز به همین ترتیب بود. در اینجا کتابهایی وجود داشت که به خاطر احشاءشان، بهخاطر لحن عاطفیشان، بهخاطر اینکه چقدر عمیق احساسات پیچیده را بررسی میکردند، دوست داشتند. زبان بخشی جدایی ناپذیر از کتاب است: زمانی که دو دختر جوان نسخه ای از لوئیزا می آلکات را دریافت می کنند زنان کوچک در ابتدای رمان اول، این درک را القا می کند که آموزش و کتاب می تواند خروجی آنها باشد. داستانی که اینقدر عمیقاً با قدرت کلام مکتوب مرتبط است چگونه می تواند به تلویزیون ترجمه شود؟
خالق سریال، ساوریو کوستانزا، که کارگردانی دو فصل اول را برعهده داشت و به عنوان یکی از نویسندگان و تهیهکننده اجرایی سایر فصلها باقی ماند، به خوبی میدانست که آوردن کتابهای محبوب روی پرده چقدر دشوار است. فیلم او در سال 2010 با عنوان «وحدت نخستها» بر اساس رمانی از پائولو جووردانو ساخته شد که برنده جایزه معتبر استرگا ایتالیا شد. او به بیبیسی میگوید: «این خیلی موفق نبود، زیرا دیدگاه من نسبت به کتاب با دیدگاه اکثر خوانندگان کتاب متفاوت بود. بنابراین به خودم قول دادم که از کتاب پرفروش دیگری اقتباس نکنم.»
اتفاقاً چند سال قبل او سعی کرده بود رمان «دختر گمشده» فرانته را اقتباس کند. فرانته به طور موقت به او حقوق داد و شش ماه به او فرصت داد تا فیلمنامه ای بسازد، اما کوستانزو نتوانست راهی برای ساختن داستان، که بخشی از آن در فلاش بک ها گفته شد، کار کند (مگی جیلنهال بعداً کتاب را به فیلمی با بازی اولیویا کولمن تبدیل کرد. ).
چند سال بعد، کوستانزا بهطور غیرمنتظرهای در آشپزخانهاش بود که از ناشران فرانته در مورد پروژهای جدید تماس گرفت: تبدیل دوست درخشان من و بقیه رمانهای ناپلیاش به سریال تلویزیونی. علیرغم اینکه او در مورد کار با منابع شناخته شده کار می کرد، این فرصت خیلی خوبی بود که بتوان از آن گذشت. او میگوید: «من از ابتدا کتابها را بازخوانی میکردم و احساس شدیدی نسبت به آنها داشتم. من هم مانند بسیاری از خوانندگان در سراسر جهان احساس میکردم که خواننده هستم.»
مانند بسیاری دیگر، کوستانزا ارتباط عمیقی با فرانته به بررسی دوستی داشت، از احساساتی کردن آن امتناع ورزید، اما نشان داد که این پیوندها چقدر پیچیده، رقابتی و حتی خشن میتوانند باشند – و چقدر بر زندگی ما تأثیر میگذارند. کوستانزا می گوید: “دوستی آزادانه ترین رابطه ای است که ما در زندگی خود تجربه می کنیم.” “این رابطه ای است که از هیچ، فقط از یک اراده ایجاد شده است. تمیز است، اما خطرناک است. حفظ دوستی های مادام العمر یک کار تمام وقت است، زیرا باید با ضعیف ترین نقاط خود کنار بیایید، با حسادت، با عشق، اما همچنین با نفرت، هیچ قانونی در دوستی وجود ندارد.
با توجه به دوستی بین النا “لنو” گرکو، راوی کتاب، و رافائلا “لیلا” سرولو، قلب داستان، یافتن بازیگران زن مناسب برای این نقش بسیار مهم بود. فرآیند استماع طولانی بود، با بیش از 9000 چشم انداز توسط کوستانزا و تیمش در طول هشت ماه.
کوستانزا میگوید: «شخصیتهای فرانته آنقدر متمایز بودند که نمیتوانی آنها را از دست بدهی. “یک روز به دنبال آنها بودم، فکر کردم اگر لیلا یا النا را ملاقات کنم، آنها را می شناسم.”
او آنها را در الیزا دل جنیو و لودویکا ناستی، که در کودکی نقش دختران را بازی میکردند، و سپس در مارگاریتا ماتسوکا و گایا گیراس، که پس از دو قسمت مسئولیت را بر عهده گرفتند، یافت. ماتسوکا و ژیروس تا پایان فصل سوم باقی ماندند و نقش زنان 30 ساله را بازی می کردند، با وجود اینکه هنوز خود نوجوان بودند.
این فصل جدید چهرههای جدیدی را برای بازیگران به ارمغان میآورد: آلبا رورواچر (خواهر فیلمساز آلیس رورواچر، که دو قسمت را در فصل دوم کارگردانی کرد) در نقش النا و ایرنه مایورینو (گومورا سابق) در نقش لیلا. ماجورینا به طرز شگفت انگیزی شبیه سلف خود گیراس است. رورواچر از ماتسوکو کوچکتر است، اما بینندگان مطمئنا صدای او را خواهند شناخت زیرا او از ابتدا راوی سریال بوده است. علاوه بر این دو زن، سریال بازیگران غولپیکری از شخصیتهای فرعی نیز دارد. بسیاری از آنها نیز در طول فصول دوباره طراحی شدند، اما شباهت ظاهری عامل محرک نبود. کوستانزا می گوید: «گاهی اوقات ما خوش شانس بودیم. گاهی اوقات ما فقط به دنبال روح شخصیت میرفتیم.»
شخصی سیاسی است
احیای منطقه ناپل که دختران در آن بزرگ می شوند کمتر از انتخاب بازیگر اهمیت نداشت. کوستانزا می گوید: «محله به اندازه النا و لیلا شخصیت دارد. ما می خواستیم از طریق تکامل نشان دهیم که ایتالیا چگونه تغییر کرده است.
باور عمومی بر این است که فرانته در کتابش محله را بر اساس زندگی واقعی ریونه لوزاتی، منطقه ای طبقه کارگر در شرق مرکز شهر که اکنون تبدیل شده است. به لطف طرفداران فرانته، به سختی یک مکان گردشگری است. در این نمایش، صحنه صحنهای است که به طرز استادانهای ساخته شده است – یکی از بزرگترین صحنههایی که تا کنون در اروپا ساخته شده است. این کارخانه در محل یک کارخانه شیشهای متروکه در ۴۵ دقیقه بیرون از ناپل ساخته شده است و مساحت آن ۲۱۵۰۰۰ فوت مربع (۱۹۹۷۴ متر مربع) است و مانند زندگی واقعی، در طول فصول تغییر کرده است. در اولی، کلاستروفوبیک، خاکستری و بسته است. وقتی آلنا و لیلا بچه هستند، این همه جهان آنهاست، آنقدر که تا بزرگ شوند حتی دریا را هم نمی بینند. کوستانزا می گوید: «در دهه 1950، این منطقه یک منطقه جدا شده در خارج از شهر بود. و سپس آرام آرام مردم شروع به ساختن می کنند و شهر به محله نزدیک و نزدیکتر می شود.
این منطقه ای است که با فقر، خشونت و جنایات سازمان یافته مشخص شده است (این داستان درباره مافیا نیست، اما حضور آن اغلب احساس می شود). با بزرگتر شدن زنان، دنیای آنها به تدریج باز می شود – اگرچه برای یکی بیشتر از دیگری – اما محله به شکل دادن به زندگی آنها ادامه می دهد.
در دوست درخشان من، امر شخصی سیاسی می شود و مسیر زندگی دختران با زندگی ایتالیا به عنوان یک ملت در هم می آمیزد. وقایعی مانند رونق اقتصادی و اعتراضات دانشجویی در دهه 1960، نبرد خونین بین جنبشهای کمونیستی و فاشیستی، فمینیسم رادیکال، قانونی شدن طلاق و – در فصل جدید – فساد گسترده دولتی – همه توسط تجربیات لن و لیلا تقویت میشوند. کوستانزا می گوید: «پس زمینه سیاسی پشت داستان لیلا و النا موتور واقعی است.
دوست درخشان من اولین سریال خارجی زبانی بود که در شبکه HBO پخش شد. نمایش تنها به زبان ایتالیایی نیست – بخش های بزرگی به گویش ناپلی وجود دارد، به این معنی که حتی بینندگان در ایتالیا نیز به زیرنویس نیاز دارند. ظرافت های کلامی مهم هستند. ناپلی زبان محله است، در حالی که ایتالیایی نشان دهنده زندگی فراتر از آن است. البته، بسیاری از تماشاگران، به ویژه در خارج از ایتالیا، متوجه این تغییرات ظریف نخواهند شد، اما امتناع از گرد کردن لبههای داستان فرانته چیزی است که این اقتباس را بسیار موفق کرده است. کوستانزا می گوید: «هرگز، حتی برای یک لحظه، از هیچ ترفندی برای آسان کردن کار برای تماشاگران استفاده نکردم.
فرانته با کوستانزا روی فیلمنامه کار کرد و فقط از طریق ایمیل با هم ارتباط برقرار کرد. او دارد فرآیندی که قبلا توضیح داده شد مانند “کار با یک روح”. اما در حالی که او بازخوردها و یادداشتهایی را ارائه کرد، به او آزادی عمل داد تا دیدگاهاش را برای نمایش اجرا کند – چیزی که او به کارگردانهای دیگری که از او تحویل گرفتند – دانیل لوچتی در فصل سوم و اکنون لورا بیسپوری در فصل چهار منتقل کرد. کوستانزا می گوید: «به آنها گفتم، کار خود را انجام دهید، دیدگاه خود را انجام دهید. من می خواهم که آنها نیز مانند من احساس آزادی کنند.
این فصل آخر، بر اساس کتاب چهارم فرانته، داستان یک کودک گمشده، با جمع شدن لنو و لیلا در ناپل پس از سالها جدایی به پایان میرسد. دهه 1980 است و دههها ناآرامی سیاسی و اجتماعی به پایان میرسد، اما نه قبل از آن که توالی وقایع زندگی و دوستی زنان را بار دیگر به هم ریخت.
برای طرفداران My Brilliant Friend، خداحافظی با این شخصیت ها سخت خواهد بود. سازندگان آن نیز همین باور را دارند. کوستانزو می گوید: «این پروژه را آنقدر دوست داشتم که حاضر بودم 10 سال از عمرم را بدهم. در همین حال، کسانی که هنوز این نمایش جادویی را کشف نکرده اند، در انتظار چیز خاصی هستند.
فصل چهارم «دوست بزرگ من» هم اکنون از شبکه HBO در دسترس است.