رمان ارباب مگس ها نوشته ویلیام گلدینگ اولین بار در 17 سپتامبر 1954 منتشر شد و اکنون به عنوان یک رمان کلاسیک شناخته می شود. داستان بازگو میکند که چگونه داستان گلدینگ در مورد دانشآموزان انگلیسی و نزول آنها به سمت وحشی گری از انداختن به سطل زباله فرار کرد.
«آنچه را که میدانی بنویس» توصیهای است که اغلب به نویسندگان مشتاق داده میشود، و ارباب مگسها نمونه بارز این است که چگونه کلیشهها میتوانند حقایق مهم را حفظ کنند. ویلیام گلدینگ، معلم مدرسه پسرانه ای که از نزدیک شاهد غیرانسانی بودن جنگ جهانی دوم بود، این دانش و تجربه را در اولین رمان خود خلاصه کرد، داستانی ساده و فریبنده درباره پسران کشتی شکسته ای که در جزیره ای متروک به حیات وحش باز می گردند. براندازی یک طرح آشنا در بین نسلهای خوانندگان طنینانداز شد و به عنوان یک هشدار تلخ بود که شرارتهای آلمان نازی ممکن است در هر کجا تکرار شود.
گلدینگ 43 ساله بود که ارباب مگس ها برای اولین بار منتشر شد. ایده بزرگ او تجسم مجدد شوم قرن بیستم بود جزیره مرجانیداستانی در سال 1857 توسط R. M. Ballantine درباره یک کشتی غرق شده که در آن گروهی از پسران مدرسه ای بریتانیایی غرق شده یک جزیره متروک را به یک زمین بازی برای سرگرمی و بازی متمدن می کنند. بسیاری از دستنوشتههای اصلی او در دفترچههای مدرسه با دست نوشته میشد. او حتی زمانی که دانشآموزانش مشغول مطالعه کتابهای درسی خود بودند، در کلاس روی این رمان کار میکرد. به چند نفر از آنها وظیفه داده شد که تعداد کلماتی را که در یک صفحه نوشته است بشمارند.
در سال 1953، گلدینگ رمان خود را به 9 ناشر ارسال کرد که همگی آن را رد کردند. او بدون ترس دست نوشته را به فابر و فابر، یکی از معتبرترین شرکت های لندن، پیشنهاد داد. او توسط چارلز مونتیث، سردبیر جوانی که تنها چند ماه در انتشارات کار کرده بود، انتخاب شد. نشانه ها دلگرم کننده نبود.
پوچ و غیر جالب
او در این باره به بی بی سی گفت نشانک در سال 1984: «یک چیز خاص وجود داشت که من توانستم آن را تشخیص دهم، و آن یک نسخه خطی قدیمی و فرسوده بود که قبل از اینکه به دست ما برسد در بسیاری از ناشران وجود داشت، و آن مقدار زیادی بود. یک دستنوشته زرد رنگ بزرگ با صفحاتی که شروع به پیچیدن میکردند و یک یا دو لکه از فنجانهای چای یا لیوانهای شراب و قهوه و چای ریخته شده بود و در مقوای قهوهای نسبتاً افسردهکننده و مودار صحافی شده بود و یک جلد نامه رسمی کوتاه بود.»
یکی از خوانندگان حرفه ای ناشر قبلاً آن را تحویل داده است قضاوت کتبی به دستنوشته گلدینگ، و آن را به عنوان یک “فانتزی پوچ و غیر جالب” رد کرد. او همراه با R دایرهشده برای «رد کردن» نوشت: «بیمعنی و بیمعنی».
خوشبختانه برای گلدینگ، مونتیث دوباره کتاب را امتحان کرد و تصمیم گرفت آن را از فراموشی نجات دهد. او گفت: «نگاهی داشتم و باید بگویم که اصلاً برایم جذابیتی نداشت، اما در نهایت جلو رفتم و کاملاً درگیر شدم. و از آن به بعد گفتم: «ما باید این موضوع را جدی بگیریم».
او فابر و فابر را متقاعد کرد که کتاب را منتشر کنند، اما گلدینگ ابتدا مجبور شد تغییرات قابل توجهی در متن ایجاد کند. همچنین عنوان اصلی آن، Strangers from Within، باید می رفت. به گفته پروفسور جان کری، زندگینامهنویس گلدینگ، نسخه خطی اصلی یک رمان مذهبی بود که «بهطور چشمگیری با ارباب مگسها که بیشتر مردم میخوانند متفاوت بود».
ظرفیت شر
صحبت از سال 2012 شد آرنا کری گفت که نویسنده مستند رویاهای ویلیام گلدینگ پس از جنگ جهانی دوم، زمانی که در یک ناوشکن نیروی دریایی سلطنتی خدمت می کرد، عمیقاً مذهبی شد، اما ویراستار او مونتیث این عناصر را حذف کرد. «گلدینگ اعتراف میکند، میپذیرد، میپذیرد، تا زمانی که رمان سکولار منتشر شد. این شامل هیچ مداخله ماوراء طبیعی نیست.”
تجربه جنگ گلدینگ به او احساس عمیقی از ظرفیت انسان برای شر و سرخوردگی از سیاست های ایده آلیستی دوران اولیه زندگی خود داد. ارباب مگس ها هشدار داد که نازیسم، که آلمان را در دهه 1930 فرا گرفت، ممکن است در هر کشور متمدنی رخ دهد. صحبت بیشتر نمایش ساحل جنوبی در سال 1980 او توضیح داد که چگونه جنگ دیدگاه او را نسبت به طبیعت انسان تغییر داد.
“فقط تغییر کرد زیرا کم کم متوجه شدیم که نازی ها چه می کنند. اینجا این نژاد بسیار متمدن از مردم بود که کارهای غیرممکن را انجام دادند، همانطور که به تدریج روشن شد. یادم می آید آن روزها با خودم گفتم: «بله، من یک نازی در درونم دارم. با توجه به شرایط مناسب، می توانستم نازی باشم.
کم کم، همانطور که بیشتر و بیشتر از آنچه در حال وقوع بود کشف کردم، واقعاً دیدگاه من را نسبت به توانایی مردم و در نتیجه ماهیت انسان تغییر داد. بنابراین، این احساسات سیاسی، اگر بخواهید، به نظر من فقط سقوطی برای رویارویی با این ظرفیتی بود که انسان به عنوان شر مطلق داشت.
اگرچه ارباب مگسها به موفقیتهای منتقدانهای دست یافت، گلدینگ به یک نویسنده بینالمللی پرفروش تبدیل شد و تنها پس از انتشار نسخه آمریکایی، به ویژه جلد شومیز، در سال 1959 شروع به کسب مبالغ هنگفتی از حق امتیاز کرد. موفقیت او به او اجازه داد تا شغل معلمی خود را رها کند و یک نویسنده تمام وقت شود. من جنبه سیستماتیک تدریس را دوست نداشتم. من آدم خیلی منظمی نیستم.» نشانک در سال 1984
او در مورد وضعیت خود به عنوان یک نویسنده ادبی دیرپای، گفت که موفقیت او زمانی حاصل شد که متوجه شد باید تقلید از نویسندگان دیگر را متوقف کند. او میگوید: «حدس میزنم تا ۳۷ سالگی به این حقیقت بزرگ پی بردم که باید کتابهای خودت را بنویسی نه کتابهای دیگری، سپس همه چیز از آن سرچشمه گرفت». نظارت کنید در سال 1959
یکی از طرفداران جوان Lord of the Flies نویسنده بود استیون کینگکه پس از پرس و جو در مورد “واقعاً کودکان چگونه هستند” کتابی را از کتابخانه سیار به امانت گرفت. او گفت آرنا در سال 2012: «من از همان ابتدا کاملاً مجذوب داستان بودم زیرا شبیه داستان پسرها بود، آنهایی که به آنها عادت کرده بودم. تفاوت این است که پسرها پسرهای واقعی بودند – آنها همانگونه رفتار می کردند که من رفتار پسرها را درک می کردم.”
یک داستان سرا و از طریق آن
سپس، کینگ چندین داستان را در یک شهر خیالی تنظیم کرد سنگ قلعهکه او آن را از قلعه کوه جک در ارباب مگس ها نامگذاری کرد. از داستان فرقه گردشگران دهه 1990 ساحل به درامی در مورد آدمخواری نوجوانان ژاکت زرد از طریق اجباری سیمپسون ها تقلید، ارباب مگس ها به سنگ محک فرهنگ پاپ تبدیل شده است. این کتاب دو بار در سال های 1963 و 1990 به نمایش درآمد و الف اقتباس تلویزیونی بی بی سی فیلم جک تورن فیلمنامه نویس این روزها در مالزی فیلمبرداری می شود.
برای گلدینگ، راز موفقیت او تقریباً کلیشه ای بود. او گفت نشانک در سال 1984: «من هم پایین و بالا هستم، یک داستان سرا و از سر گذشته. برای من مهم است که داستانی با آغاز، میانه و پایان داشته باشم.”
برای دریافت داستانهای بیشتر و اسکریپتهای رادیویی که قبلاً دیده نشدهاند به صندوق ورودیتان تحویل داده میشوند، مشترک شوید در بولتن تاریخدر حال حاضر لیستی از موارد اصلی دو بار در هفته ویژگی ها و اطلاعات انتخاب شده را ارائه می دهد.