من فکر کردم، خدای من، آنها برای ما آماده هستند. آنها می‌دانند که ما رسیده‌ایم – چگونه D-Day جنگ جهانی دوم با یک مأموریت مرگبار آغاز شد


IWM (B 5067 عکس آرشیو سربازان در حال رژه در روز D (اعتبار: IWM (B 5067))IWM (B 5067

(نویسنده: IWM (B 5067))

هشتاد سال پیش، در 6 ژوئن، روز D، بزرگترین عملیات زمینی، هوایی و دریایی در تاریخ برای مبارزه با نازی‌ها به رهبری گروهی از سربازان بریتانیایی که با شش گلایدر رکودی در نرماندی فرود اضطراری کردند، آغاز شد. در سال 1984، مردی که این مأموریت را بر عهده داشت، اطلاعات بسیار خوبی را به بی بی سی داد.

D-Day بود معجزه برنامه ریزی; این شامل فرود همزمان ده ها هزار سرباز متفقین در پنج ساحل جداگانه در شمال فرانسه تحت اشغال نازی ها بود. بریتانیایی ها و کانادایی ها در سه ساحل در نرماندی به نام های رمز شمشیر، جونو و طلا فرود آمدند. آمریکایی ها قرار بود اوماها و ساحل یوتا را تصرف کنند.

سرگرد جان هوارد و شرکتش در این امر دخیل هستند طرحی را تدوین کرد به ناوبری کامل، شجاعت زیاد و غافلگیری کامل نیاز داشت. ماموریت آنها تصرف دو پل دست نخورده بود – پل بنوویل که بعدها به پل پگاسوس معروف شد، بر فراز کانال کان و پل رانویل که بعداً به پل هورس تغییر نام داد، بر روی رودخانه اورن نزدیک. از آنجایی که این پل‌های جاده‌ای تنها راه عبور از موانع آبی موازی بودند، تصرف آنها به این معنی است که می‌توانستند نیروهای کمکی آلمان را از رسیدن به سواحلی که نیروهای متفقین در آن روز فرود می‌آیند متوقف کنند.

سپس تصادف دیگری رخ داد و این بار جرقه‌ها یا چیزی شبیه گلوله‌ها را دیدم که از کنار در یا پنجره عبور می‌کردند و فکر کردم، “خدای من، آنها برای ما آماده هستند.” سرگرد جان هوارد.

آمادگی برای این امر جسورانه است ماموریت گلایدر متشنج بود هزاران عکس هوایی از پل ها گرفته شد و ساختارهای دفاعی آن ها با جزئیات ترسیم شد. انگلیسی ها حتی مدلی از زمین ایجاد کردند که هر روز برای عکس های هوایی اصلاح می شد. زمانی که آلمانی ها درختان را قطع کردند، مدل سازان نیز چنین کردند. ایده استفاده از گلایدر این بود که نیروها و سلاح های سنگین تر را می توان در همان مکان پشت خطوط دشمن بدون نیاز به چتر نجات انداخت. به دلیل نیاز به صرفه جویی در ذخایر فلزی در طول جنگ، گلایدرها عمدتاً از صنوبر و تخته سه لا ساخته می شدند. کنترل آنها دشوار بود و ممکن بود در هنگام فرود از هم جدا شوند.

تماشا کنید: “شما قصابی می کنید، پاهایتان را بالا بگذارید و به درگاه خدا دعا کنید”

گروهان 180 نفره سرگرد هاوارد پیاده نظام سبک آکسفوردشایر و باکینگهامشر از لشکر 6 هوابرد برای این لحظه برای دو سال آماده می شدند. برای بسیاری، این اولین تجربه جنگی آنها خواهد بود. با ترک هواپیمای سقوط کرده، باید پیاده بجنگند.

در حالی که نام “گلایدر” ممکن است به معنای یک سفر آرام باشد، سرگرد هوارد در برنامه 60 دقیقه بی‌بی‌سی در سال 1984 اعتراف کرد که سفر با این هواپیماها چیزی جز نرمی نبود. او گفت: “بیشتر ما در گلایدر مریض شدیم، اما نکته خنده دار این است که تنها زمانی که من هرگز در گلایدر مریض نشدم و احتمالاً 12 تا 13 پرواز را با تمرین انجام داده ام، در شب D-Day بود.” . گفت. شش گلایدر در ساعت 22:56 در 5 ژوئن 1944 توسط بمب افکن های سنگین از تارانت راشتون، پایگاه RAF در جنوب انگلستان به پرواز درآمدند. به قلمرو دشمن

آمادگی برای فرود

سرگرد هوارد گفت که وقتی دستور آماده شدن برای فرود داده شد، تنها کاری که می توانستند انجام دهند این بود که دست و انگشتان خود را به همرزمان خود پیوند دهند و به بهترین ها امیدوار باشند. او گفت: “شما روبه روی هم می نشینید، دست می گیرید، دست قصاب را می گیرید، پاهایتان را بالا می گذارید و فقط به خدا دعا می کنید.” قبل از اینکه تقریباً بتوانیم آن را انجام دهیم، اولین ضربه فرود شنیده شد و این یک فاجعه جهنمی بود. و قبل از اینکه بفهمیم، دوباره در هوا بودیم – بدیهی است که پریده بودیم. در اولین پرش، چرخ ها جدا شدند.

ما انتظار داشتیم که چون یک میدان قدیمی بسیار ناهموار بود، مانند یک میدان هوایی نبود و قرار بود روی زمین‌های اسکیت فرود بیاییم. سپس یک تصادف رعد و برق دیگر رخ داد و این بار دیدم که جرقه ها یا چیزی شبیه به ردیاب (گلوله) از درب پنجره عبور می کنند و فکر می کنم: “خدایا، آنها برای ما آماده هستند.” گلایدر دوباره پرید و سپس ناگهان متوقف شد. آنها از فرود تصادفی جان سالم به در بردند. آیا اکنون با رگبار گلوله های آلمانی مواجه می شوند؟ همه چیز برای سرگرد هوارد تاریک شد. او گفت: «به ذهنم رسید که تیراندازی نبوده و چیزی ندیدم. “اولین ترس این بود که بر اثر تصادف کور شده بودم. بدنم را حس می کردم، خوب بود، و بعد متوجه شدم که تمام اتفاق افتاده این بود که کاسه ساز رزمی من روی چشمانم افتاده است. من به بالای آن ضربه زده بودم. گلایدر.” در حالی که فقط نور مهتاب آنها را هدایت می کرد، گلایدرها در سکوت تنها 30 متر (98 فوت) از هدف فرود آمدند.

تماشا کنید: آلمانی‌هایی که از پل محافظت می‌کنند هنوز متوجه نشده‌اند که تهاجم آغاز شده است.

همانطور که سرهنگ هانس فون لوک 40 سال بعد اعتراف کرد، پادگان آلمانی غافلگیر شدند. سرگرد هاوارد و سرهنگ فون لاک بعداً در دهه 1960 از طریق شرکت در سخنرانی های نظامی با یکدیگر دوستان خوبی شدند و هر دو برای چهلمین سالگرد به نرماندی بازگشتند. سرهنگ فون لاک گفت که آنها این پل ها را مهم نمی بینند زیرا معتقدند که عوامل پیچیده بیش از حد مانع از حمله متفقین به آنجا می شود. او گفت: «فکر می‌کنم این یک عملیات فوق‌العاده بود و شخصاً فکر می‌کنم آغاز پایان بود.

هرچه آن تانک خونین نزدیکتر می شد، شوک بیشتری به من وارد می شد – هنوز منتظر ماندم و با خودم فکر کردم “خب، همین است” – چارلز “واگر” تورنتون

در حالی که سرگرد هوارد و افرادش در اولین نبرد پیروز شدند روز Dعیبی اول رفتن این بود که ساعت‌ها به تنهایی از پل‌ها دفاع می‌کردند تا اینکه نیروهای کمکی از طریق دریا رسید. در حالی که تانک های نازی به سمت حمله غرش می کردند، چارلز “واگر” تورنتون در یک پرچین در نزدیکی کمین دراز کشید و به سلاح PIAT (پروژکتور، پیاده نظام، ضد تانک) خود مسلح بود و ناامیدانه سعی می کرد اعصاب خود را حفظ کند. او به 60 Minutes گفت: “این PIAT ها، آنها از 50 یارد خیلی کارآمد نیستند، بنابراین باید 30 تا 40 یارد صبر کنید تا بیشترین بهره را از آنها ببرید.” هر چه آن تانک خونین بیشتر می آمد، من بیشتر می لرزیدم. به هر حال منتظر ماندم و با خودم فکر کردم “همین” چون هوا تاریک بود و رها کردم. خوشبختانه برای من، او ضربه ای را به وسط زد.»

رهایی از دست فاشیست ها

در همان زمان، صاحبان کافه های محلی ژرژ و ترز گوندرت با فرزندان خود در زیرزمین ها پنهان شدند. اندکی پس از آن، ژرژ در باغ بود و 98 بطری شامپاین را که در طول جنگ دفن شده بودند، بیرون می آورد و منتظر آن روز بود. آنها اولین افرادی بودند که در فرانسه از دست نازی ها آزاد شدند. سرگرد هوارد تصویری فراموش نشدنی از آن لحظه را با خود حمل کرد. او گفت: “مادام عزیز، البته، همه مردم و همه کفش هایم را بوسید و تمام رنگ استتار مشکی ما به صورت او منتقل شد.” “این یک روح پیر عزیز است، او سه روز با رنگ سیاه در اطراف آن کافه پرسه می زد. او آن را نشویید.”

چهل سال بعد، سرگرد هاوارد دوباره با مادام گوندری متحد شد تا بر سر قبر ستوان دن برادریج، اولین سرباز متفقین که در روز D کشته شد، تاج گل بگذارند پل پگاسوس تنها دختر او، مارگارت، 19 روز بعد به دنیا آمد، اما تا تولد 40 سالگی او متوجه شد که چه اتفاقی برای او افتاده است. تنها چیزی که او در کودکی می دانست این بود که پدرش در جنگ جان باخت، مادرش در چهار سالگی دوباره ازدواج کرد و دوست نداشت در مورد آن صحبت کند.

صحبت با بی بی سی در سال 2014او گفت: “من درست قبل از 40 سالگی متوجه این موضوع شدم. روزنامه را باز کردم و یک عکس بزرگ از گروه موسیقی پدرم با برادریج در آن بود و گفتم: “اوه، فقط به آن نگاه کن.” ”

شامل روز D تنها 4400 سرباز متفقین کشته شدند و حدود 9000 مجروح یا مفقود شدند. مجموع تلفات آلمانی ها از 4000 تا 9000 نفر است. هزاران غیرنظامی فرانسوی نیز عمدتاً در نتیجه بمباران نیروهای متفقین کشته شدند.

داستان مهمانی فرود یورش به پل پگاسوس در اوایل بعدازظهر 6 ژوئن 1944، در فیلم طولانی ترین روز در سال 1962 جاودانه شد. سرگرد هوارد بازی کرد ریچارد تاد بازیگراو که خودش در روز D به نورماندی فرود آمد، اندکی قبل از مرگش در سال 1999 در سن 86 سالگی مصاحبه کرد. سرگرد هوارد به شکلی که او را به تصویر می‌کشید خندید و آن را یک مزخرف احساساتی خواند.

برای دریافت داستان‌های بیشتر و اسکریپت‌های رادیویی که قبلاً دیده نشده‌اند به صندوق ورودی‌تان تحویل داده می‌شوند، مشترک شوید در بولتن تاریخدر حال حاضر لیستی از اصلی ترین ها دو بار در هفته ویژگی ها و اطلاعات انتخاب شده را ارائه می دهد.

دیدگاهتان را بنویسید